یمن: آماده نبرد طولانی مدت با اسرائیل هستیم سید حسن نصرالله: اسرائیل همه خطوط قرمز را زیر پا گذاشت+ فیلم هلاکت امجد حسین پناهی و ریبوار کریمیان، دوتن از فرماندهان نظامی کومله + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) رئیس جمهور روز ملی ارمنستان را به رئیس جمهور و نخست وزیر این کشور تبریک گفت جلسه شورای امنیت درباره انفجار‌های لبنان برگزار می‌شود افزایش سطح هشدارهای امنیتی در عراق یک رسانه عبری از طرح تازه تل‌آویو برای تبادل اسیران خبرداد وزیر حمل و نقل ونزوئلا با رئیس جمهور کشورمان دیدار کرد پزشکیان: قطعا حرف زور را نمی‌پذیریم و با هیچ کس دعوا نداریم زنگ آغاز سال تحصیلی جدید توسط سخنگوی دولت چهاردهم نواخته خواهد شد وزیر خارجه ترکیه واکنش ایران و حزب‌الله را اجتناب‌ناپذیر دانست پادگان تروریستی اسرائیل، بی‌وقفه رو به زوال + فیلم حملات حزب‌الله لبنان به شمال اراضی اشغالی (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) وزیر امور خارجه از سفیر ایران در لبنان عیادت کرد | وزیر سابق بهداشت، پزشک معالج مجتبی امانی تعطیلی پنجشنبه‌ها با مخالفت کمیسیون اقتصادی همراه شد با حکم رهبر معظم انقلاب، امام جمعه شهرکرد منصوب شد یک شرکت ژاپنی از تحقیق درباره انفجار بی‌سیم‌ها در لبنان خبر داد نمایندگی ایران در سازمان ملل: وارد رقابت‌ها و جنجال‌های داخلی و انتخاباتی آمریکا نمی‌شویم پزشکیان: قدرت مسلمانان بر وحدت و انسجام ماست دولت، لایحه اصلاح قانون هواپیمایی کشوری را تقدیم مجلس کرد ستاد کل نیروهای مسلح: اراده ما بر خونخواهی شهید هنیه خواهد بود
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->